یکتایکتا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

نفس مامان سارا(یکتا)

بازی کردن یکتا

                      یکتا جونم دیگه خودت تنهایی بازی می کنی واز نوع بازی کردنت منو به خنده می اندازی عزیز دلم دیگه واسه خودت می شینی و صاف زل می زتی تو چشم مامانی تا من بهت بخندم منم کلی دخترم رو تشویق می کنم افرین به گل دختر من عزیز دلم از اول ماه واسه خودت سینه خیز می رفتی ولی الان 3 روز که قشنگ برای خودت گاگله می کنی و همه چیزو به هم می ریزی البته زیاد تعادل نداری و بعضی از مواقع با سر می خوری زمین و کلی مامانی رو تو هول و ولا می اندازی گلم دوست دارم.            &nbs...
30 دی 1391

یکتا در خانه بازی بادبادکها

یکتا جان مامانی 1 ماهه که یک شنبه ها می برمت خانه بادبادک ها واسه بازی .......... انجا را خیلی دوست داری و کلی واسه خودت بازی میکنی..... اولش با خاله ها و نی نی ها کلی  شعر میخونیم و دست می زنیم ... بعدش هم می ریم اطاق بازی نی نی ها باهم بازی می کنیم...                اینم عکس های بازی شما******* ...
17 دی 1391

خاطره تولد تک ستاره ی اسمونم

           عزیز دلم......دکتر پیش بینی کرده بود که شما 25 تیر 91 به دنیا میای اما از انجا که گل من خیلی عجله داشت مامانی از 7 تیر دل درداش شروع شد......اما دیگه 9 تیر با اتفاقاتی که برای مامانی افتاد زن عمو مانا با مامان جون منو بردن بیمارستان . اولش مصمم بودم که شما رو طبیعی به دنیا بیارم اما با توجه به شرایطم نتونستم و از ساعت 9 صبح تا 9 شب تو زایشگاه بستری شدم تا اینکه بلاخره ساعت 9.30شب مامانی رو بردن اطاق عمل. البته بماند که مامانی تو این مدت چقدر اذیت شد وچقدر گریه کرد ولی خوب تمامی این درد و رنج ها با دیدن تو گل زندگیم تمام شد.... ان لحظه که تو رو تو بغل من گذاش...
15 دی 1391

یکتا خانم در 1 ماهگی

اولین ماه زندگی دخترم شیرین ترین دوران زندگی من بود. با اینکه من خیلی درد داشتم اما وجود تو تمامی دردها رو از بین میبرد..اینقدر کوچیک و ظریف بودی که گاهی اوقات می ترسیدم بغلت کنم . تو این مدت مامان  جون از شیراز اومده بود پیش مامانی تا تو کارهای شما به مامانی کمک کنه.                                     وقتی که از بیمارستان امدیم خانه مامان وبابای بابایی با مامان مامانی خاله منیر وعمه مهکامه و عمو افشین  امدن استقبالمون وبابا جون واسه دخترم گوس...
15 دی 1391

انتخاب اسم دختر گلم

               عزیز دلم از همون اول که تو تو شکم مامانی        جا خوش کردی یه حسی بهم می گفت که تو   دختر ناز منی.... همیشه ارزو داشتم که یه دختر داشته باشم که وقتی پیر می شم عصای دستم باشه. روزی که دکتر گفت نی نی تو شکمم دختر دیدم که بابایی خنده تمام صورتش رو پر کرده بود اخه اونم مثل من عاشق دختر بود......می دونم که خدا خیلی منو بابایی رو دوست داشته که ما رو به ارزومون رسوند و تو رو به ما داد.... اما در مورد اسم شما ...اسم دختر گلمو مامانی انتخاب کرد ...اسم تو اولین انتخاب ما بود امیدوارم تو هم در اینده از اسمت ر...
15 دی 1391

یکتا خانم در 2 ماهگی

عزیز دلم شما رو در 7 شهریور  91من وبابا بردیم بهداشت واسه زدن واکسن.... دخترم بخاطر اشتباه بهیار انجا بابایی خیلی عصبانی شد اخه موقع زدن واکسن سر سرنگ جدا شد و بابایی خیلی حرص خورد . ولی خدا رو شکرهمه چیز به خیر گذشت. دختر گلم خیلی صبور بودی یه کوچولو گریهه کردی ولی زود اروم شدی.                            عکس های گل مامان تو 2 ماهگی: یکتا گلی در حال ذوق کردن....اینجا دختر مامانو کچل کرده بودیم دختر خوشتیپ مامان اینم شمایی که کنار بابایی خوابیدی اینم عکس پای کوچولوی دخ...
15 دی 1391

یکتا خانم در 3 ماهگی

دخترم تو 3 ماهگی دومین مسافرت زندگیت رو رفتی.... و برای اولین بار سوار هواپیما شدی. تو تمام مدت پرواز من استرس داشتم که مبادا گوش دخترم بخاطر فشار هوا درد بگیره. ولی شکر خدا  چنین اتفاقی نیفتاد وشما مثل همیشه اروم بودی.                                        اینم عکسهای دخترم در 3 ماهگی*********** گل مامان تازه یاد گرفتی که دمر بشی و بیایی رو شیکمت... اخ که چقدر دیدنی شدی در این حالت عزیزکم چیزها رو با دست های کوچولوت محکم می گ...
15 دی 1391

یکتا خانم در 4 ماهگی

یکتا جونم سومین ماه زندگی شما تمام شد و وارد 4 ماهگی شدی. 7 آبان م ن وبابایی شما رو بردیم  بهداشت تا واکسن 4 ماهگیتو بزنی. موقع زدن واکسن یه کوچولو گریهه کردی ولی زود اروم شدی ...دختر قوی من         11 آبان من وشما وبابایی رفتیم شیراز ...که از انجا بریم کیش اما بلیط گیرمون نیومد برای همین تصمیم گرفتیم با عمو هادینا بریم اصفهان اما قبل از پلیس راه شما چنان گریه ای کردی تا به ان روز بی سابقه بود وهمون کافی بود تا از رفتن منصرف بشیم بله اینجوری شد که شیراز موندیم واین 3 روز با عمو هادینا رفتیم بیرون........             ...
15 دی 1391